تاجگذاری *p4*

نویسنده
که جیمین رفت و محکم پاشو روی دستای ا.ت فشرد
که ا.ت دادی کشید و از جاش بلند شد
ا.ت
داشتم می‌خوابیدم که احساس درد بدی روی دستام کردم و بلند داد زدم و بلند شدم دیدم همون مرده که اسمش جیمین بوده
ببخشید اگه داد زدم متاسفم چیکار داشتید که این وقت شب اومدید اینجا
جیمین
هه دختره هرزه فکر‌ نکن من امروز بخاطر این تو رو بوسیدم که دوست داشتم من حتا تو رو نمی‌شناختم تازه ازت بدمم میاد
فهمیدی (داد)
ا.ت
با هر کلمه جلو میمد چون من به دیوار چسبیده بودم نمیتوستم عقب برم که بین صورت منو اون فقط یه سانت فاصله قرار گرفته بود بعد کمی مکث غرید
بب.بله فهمیدم
عالیجناب
که یکهو پام پیچ خورد و افتادم روش و با هم افتادیم روی زمین و بلند شد و محکم یه سیلی تو گوشم زد و دوباره غرید
جیمین
افتاد روم و پرتم کرد روی زمین بلندشدمو یه سیلی به صورتش زدم و با داد گفتم دختره احمق چیکار می‌کنی
که دیدم قسمتی از لباسش پاره شده و خیلی باز بود و منو بدجور تحریک میکرد رفتم طرفش و اون قسمت پاره رو یجوری پشوندم که چشمام به لباش خورد
ا.ت
وقتی منو زد دستش رفت و قسمتی از لباسمو پاره کرد که یکدفعه اومد و همون جا رو جا به جا کرد تا تنم کم تر دیده شده و بعد به لبام خیره شد و کم کم نزدیک میشد می‌ترسیدم تا پسش بزنم و در اینحال دلم نمیخواست با هام کاری داشته باشه که بلندم کرد و چسبوندم به دیوار و لباش و محکم کوبید به لبام شروع کرد محکم مک زدن
جیمین
دیگه تحمل نکردم و بلندش کردم و چسبوندمش به دیوار و شروع به مکیدن لباش کردم دستمو محکم دور کمرش حلقه کردم تا جایی که میشد به خودم چسبوندمش و همکاری نمی‌کرد و عصابم خورد شد محکم لبشو گاز گرفتم که خون اومد و شروع کرد به مکیدن لبام و دستشو آروم از سینم آورد بالا تا دور گردنم که آروم پرتش کردم روی زیر انداز و روش خیمه زدم و شروع کردم به بوسیدنش و بعد ۳۰ مین کنارش دراز کشیدم و محکم تو بغلم گرفتمش و با هم خوابیدیم
صبح
ا.ت
وقتی بیدار شدم توی بغل جیمین بودم که خدمتکارا اومدن تو و وقتی ما رو در این وضعیت دیدن رفتن عقب که ملکه پارک اومدن و آروم مارو صدا زدن من بیدار بودم اما جیمین آنقدر که محکم منو گرفته بود ولم نمی‌کرد و نمیتونستم‌ که تکوم بخورم اما بلاخره بیدار شد
جیمین
اوووم مامان ولم کن بزار یکم با زنم بخوابم (خابالود)
م.ج
اوووو پسرم امشب بخواب تازه امشب خیلی آزاد تری
جیمین
نمیخواممممممم زن منه شما باهاش چیکار دارین نمی‌دمش بهتون برید بعداً بیاید (خابالود)
ا.ت
بعد زدن آخرین حرفش منو محکم تر بغل کرد که به ناچار پاهامو دور کمرش حلقه کردم و دوباره بغلش کردم که لباسمو آورد پایین و سرش و فرو برد تو سینم و شروع به خوردن سینه هام کرد
ببخشید قربان ولی اینجا زشته مادرتون هستن و الآنم باید برای جشن آماده شید
بعد گفتن این حرفا ولم کرد
نویسنده
جیمین ا.ت و ول کرد و بدون توجه به اون رفت حتا بهش سلامم نکرد
بعد هم هردو دوش گرفتن و آماده شدن
شب ساعت ۸
عروسی برگزار شد و همه رفتن تو اقامتگاه های خودشون جیمین و ا.ت هم راه افتادن به طرف قصر جیمین و ا.ت وقتی رسیدن ا.ت رفت توی اتاق مشترکشون و یه لباس خیلی باز اونجا بود رفت حموم به ناچار اونو پوشید و بعد چند مین جیمین با موهای خیس اومد و فقط یه شلوارک پاش بود و بدون توجه به ا.ت رفت و روی تخت دراز کشید
جیمین
هی دختره هرزه اولم بهت گفتم دوست ندارم پس الان گمشو از اتاق بیرون زودددددد(عربده)
ا.ت
چشم
آخه چرا باید کسی گیرم میومد که منو دوست نداره و فقط برای تفریح و لذت میاد طرفم و دیگه حتا باهام حرف نمیزنه آروم شروع کردم به گریه کردن و تصمیم گرفتم که فرار کنم و لباسمو عوض کردم و از قصر زدم بیرون و وارد جنگل شدم که ...
.
.
.
.
.
.
.


خمارییییی 😁😁😁
خداحافظ 😘😘😘
دیدگاه ها (۱)

ازدواج از روی اجبار۲ p6

تاجگذاری p5

ازدواج از روی اجبار۲ p4

killin it girl----hope

"سرنوشت "p,36...۱۰ مین بعد ....ا/ت : بریم تو ؟ سرده....کوک :...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط